غزل شهيد

مادر چه گريه ميكنى امشب براى من‏

زنهار اشك غم مفشان در عزاى من‏

 

من طاير بهشتيام و راستى نبود

ويرانه‏اى چو عالم هستى سراى من‏

 

رفتم از اين خراب و پريدم به اوج عشق‏

جايى كه بود درخور بال هماى من‏

 

بنگر چگونه پر به حريم خدا زدند

همسنگران همنفس خوشنواى من‏

 

من زنده‏ام شهيد ره عشق مرده نيست‏

پيچيد بگوش اهل حقيقت نداى من‏

 

زان شد نصيب فيض شهادت مرا كه بود

عشق حسين (ع) همسفر كربلاى من‏

 

من يك بسيجيام كه در آئين لشكري

فرمانده ، عشق باشد و آمر خداى من‏

 

مادر مرا ببخش وليكن روا نبود

انكار امر رهبر من ، رهنماى من‏

 

جايى كه پاى دين و وطن بود در ميان‏

مادر نبود بستر راحت سزاى من‏

 

وقتى نشسته در بر سجاده‏اى مباش‏

غافل به پيشگاه خدا از دعاى من‏

 

هرجا بديده عاشق جانبازى آيدت‏

فرزند خود خطاب كن او را به جاى من‏




برچسب ها : غزل ,